Friday, May 11, 2007

میم مثل ملاقلی پور


در زمانه پرآشوبی زندگی می کنیم. زمانه ای پر از حوادث و اتفاقات عجیب و غریب که کمتر خبری می تواند ما را غافلگیر کند. اما این خبر شوک آور و غافلگیرکننده بود. در دقایق ابتدایی کمتر کسی باورش می شد. این خبر تلخ و ناگوار پیش از آنکه بر روی خروجی خبرگزاری ها ظاهر شود بر روی گوشی های موبایل به شکل SMS مخابره شد. چند بار در کمال ناباوری و حیرت آن را خواندیم و پس از دقایقی آن را Send to all کردیم:


رسول ملاقلی پور سکوت کرد، روحش شاد باد!به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)منطقه فارس،از میان نسل فیلمسازان پس از انقلاب که پس از گام های اولیه به مرور توانستند موقعیت ویژه و مستقلی برای خود به دست آورند، یکی رسول ملاقلی پور بود که البته کارنامه اش اوج و فرود فراوان داشته است. رسول ملاقلی پور خاطره نخستین باری را که دوربین فیلمبرداری به دست گرفت، این گونه روایت کرده است: « به شدت علاقه مند بودم از جبهه های جنگ مستندی بسازم، اما مسئولان یکی از نهادهای فرهنگی دوربین و مواد خام در اختیارم نگذاشتند. به همین دلیل شبانه در انبار وسایل را شکستم، دوربین و مواد خام موردنیازم را دزدیدم و برای فیلمبرداری عازم جبهه جنگ شدم. » او با نقل هر از چندگاه این خاطره و خاطرات متفاوت دیگری از این دست تلاش داشت تا از خودش شخصیتی بی اعتنا به قراردادهای اجتماعی معرفی کند، آدمی که به دلیل اشتیاق فراوانش به سینما از هیچ کاری روی گردان نیست و در قاموس شخصی اش حتی به این حرکت ظاهراً ناپسند ابعاد اسطوره ای و در عین حال عاشقانه می بخشد. در کارنامه ملاقلی پور همه گونه فیلمی دیده می شود، ملودرام، طنز، اجتماعی و سیاسی. اما وجه بارز و مشترک تمام این آثار خشونت مهارناپذیری است پشت تک تک لحظه لحظه و نماهای فیلم احساس می شد و برخی آن را نوعی آنارشیسم ارزیابی می کنند. تماشای اکثر فیلم های او این احساس را به بیننده منتقل می کند که گویی فیلمساز رو در روی او ایستاده و با عصبانیت و خشونت، مستقیماً فریاد می زند، چیزی که ویژگی اصلی و بارز شخصی خود او بود. علاوه بر آثارش، حرف های او نیز همواره در مرکز توجه ناظران و رسانه ها، و بحث انگیز و جنجالی بوده اند، با این حال هیچ کس نمی توانست و نمی تواند منکر قریحه و استعداد فیلمسازی او شود. او بارها ثابت کرده بود که هرگاه به سراغ دستمایه ای آشنا و متناسب با تجربه هایش رفته و فیلمنامه ای کار شده در اختیارش بوده موفق بوده و حاصل کارش تماشایی و ماندگار از کار درآمده. حاصل تلاش های ملاقلی پور در عرصه سینمای دهه شصت 4 فیلم جنگی بود. در زمانیکه ساخت و تولید فیلم های جنگی یک ضرورت احساس می شد و به دلیل درگیری ایران در جنگ همه امکانات برای تولید فیلم های جنگی ـ و حفظ ارتقا روحیه مبارزه در میان مردم ـ در اختیار فیلمسازان قرار می گرفت، ملاقلی پور خود را به عنوان فیلمسازی جنگی و آشنا به این مقوله معرفی کرد. « بلمی به سوی ساحل » دومین فیلم بلند ملاقلی پور با موضوع سقوط خرمشهر همان دستمایه فیلم های آشنای آن زمان را در خود دارد و هنوز ملاقلی پور درحال تجربه اندوزی و دستیابی به فرم و لحن مورد علاقه خود است. « پرواز در شب » خبر از دستیابی ملاقلی پور به تکنیک های فیلم سازی می داد. فیلمی خوش ساخت و حماسی که از جمله نخستین فیلم های پرهزینه سینمای جنگی ایران محسوب می شد. ملاقلی پور درباره تولید این فیلم گفته است: « تا آنزمان فیلمی با این همه ادوات و تجهیزات جنگی در ایران ساخته نشده بود. با تعداد زیادی تانک سروکار داشتیم و برای اینکه صدایم به عوامل برسد آنقدر فریاد زدم و هوا ر کشیدم که تا مدتی به کلی تارهای صوتی ام آسیب دید و نمی توانستم حتی به صورت عادی صحبت کنم. « پرواز در شب » به شکلی دلنشین و حماسی که تا آن زمان در سینمای ایران اتفاق نادری محسوب می شد برهه ای از زندگی یک فرمانده و شهادت او را به تصویر می کشید که مورد توجه هر 2 گروه عام و خاص قرار گرفت. « افق » چهارمین فیلم ملا قلی پور که پس از « کانی مانگا » (سیف الله داد) نمونه ای ترین فیلم سینمای جنگ در نوع تبلیغاتی اش بود. در زمانه ای که تزریق حس سلحشوری و اعتقاد به مبارزه به جامعه کاملاً ضروری به نظر می رسید « افق » کاملاً فیلم مناسبی به نظر می رسید. « افق » نشان از جسارت و شجاعت ملاقلی پور در به اختیار گرفتن پروژه های سنگین و پرهزینه داشت که با درآمیختن آن با آموخته های تکنیکی اش از تجربیات پیشین اش فیلمی خوش ساخت و جذاب برای تماشاگران محسوب می شد. « افق » با لحن حماسی اش درکنار صحنه های متعدد اکشن به یکی از 3 فیلم پرفروش همان سال ساخت اش تبدیل شد. ملاقلی پور درباره « افق » و شرایط تولید آن گفته است: « اگر در "پرواز در شب" با تانک های زیادی سرو کار داشتم در افق با قایق های تندرو باید سروکله می زدم . گرفتن یک نمای تقریباً ثابت بدون حرکت در میان امواج خروشان دریا کاری بسیار طاقت فرسا بود. چه بدبختی هایی که من همایون پای ور سر این صحنه ها نکشیدیم. تمام نماهای داخلی آن اسکله کار و طراحی بچه های خودمان بود و آن صحنه برخورد قایق جهانبخش سلطانی با قایق عراقی واقعی بود.» ملاقلی پور پس از پایان جنگ تغییر مسیر داد و از سینمای جنگ وارد فاز سینمای اجتماعی شد، سینمایی که تا آخرین فیلم اش نشان از دیدگاه سیاسی و انتقاد آمیز وی داشت. « مجنون » به طور قطع یقین تلخ ترین و سیاه ترین فیلم دوران پس از انقلاب محسوب می شود. جوانی به دلیل مشکلات مالی و برای ازدواج با دختر مورد علاقه اش به همراه دوست صمیمی اش عازم یک مأموریت تروریستی و بمب گذاری می شد. ملاقلی پور نیز به مانند امیر نادری و « تنگنا» قهرمانش را به مسلخ می فرستاد. از نگاه ملاقلی پور عشق برای آدم هایی نظیر قهرمان خسته و بیمار « مجنون » دروغی بیش نیست. قهرمان « مجنون » یک مجنون است که با حرکات جنون آمیز لیلی خود را می جوید و حتی اگر از ماجرای بمب گذاری جان سالم به در برد از بیماری دیابت جان به در نخواهد برد. ملاقلی پور هیچ راه فرار و یا رهایی برای قهرمانانش حتی بدمن فیلم نمی بیند و پایانی جز مرگ برایشان رقم نخواهد خورد. خود ملاقلی پور بارها اشاره کرده که فیلمسازی غریزی است و این نکته البته هیچگاه نمی تواند یک خصیصه منفی محسوب شود. فیلم ساختن برای فیلمسازانی نظیر ملاقلی پور، به شدت وابسته به تجربه شخصی اشان و رویدادهایی است که از نزدیک مشاهده و لمس کرده اند. ملاقلی پور که پس از « کمکم کن» به رغم فروش بالا نتوانست نظر منتقدان و حتی علاقه مندان پیگیر آثارش را جلب کند، مضمونی عاشقانه در بستر جنگ را دستمایه قرار داد و « هیوا » را ساخت. البته تحسین شده ترین فیلم او « سفر به چزابه » بودکه مرز میان واقعیت و مجاز را در هم می شکند و به دلیل مهارت ملاقلی پور در انعکاس حال و هوای واقعی جبهه های جنگ و ظرافت هایی که در پرداخت شخصیت های متعدد آن به کار رفته بود، به اضافه لحن صمیمی و صادق فیلمساز در روایت ماجرا به شدت از سوی منتقدان مورد استقبال گرفت، تا حدی که در « هیوا » تلاش کرد تا با استفاده از حال و هوای « سفر به چزابه » و البته « نجات یافتگان » در قالب قصه عاشقانه آن موفقیت ها را تکرار کند. اما به دلیل از کار درنیامدن مضمون عشق در کلیت اثر، فیلم برای او موفقیت چندانی در پی نداشت. حالا ملاقلی پور این قابلیت را یافته بود که صحنه های دشوار و شلوغ جنگ را به شکل باورپذیر و البته چشم گیری بازسازی و اجرا کند. فیلمسازی که در نخستین ساخته اش « نینوا » سعی کرده بود که به شکلی ساده رابطه دو شخصیت را از کار درآورد، به مرور و فیلم به فیلم جلو آمد و سرانجام به « قارچ سمی » رسید. « قارچ سمی » به لحاظ کارگردانی و اجرا برای ملاقلی پور یک جهش بلند و رو به جلو محسوب می شد، اما فیلمنامه مغشوش آن باعث مهجور ماندن آن شد. « قارچ سمی » از همان ابتدا به عنوان یک پروژه جاه طلبانه و تولیدی فراتر از ظرفیت و امکانات سینمای ایران معرفی شد. فیلم اثری اجتماعی بود که به روابط آدم های بازمانده از جنگ در دوران کنونی می پرداخت. ملاقلی پور که از « مجنون » به این سو همواره موضوع ها و مضامین جسورانه ای را دستمایه خود قرار می داد، این بار به سراغ مضمونی به شدت حساس رفت و زد و بندهای عظیم اقتصادی و مالی که گریبان گیر برخی چهره های آشناست، هدف تیغ تیز انتقاد خود قرار داد. « مزرعه پدری » تلاش مجدد ملاقلی پور بود برای تکرار موفقیت « سفر به چزابه » در شکلی دیگر و البته قالبی عظیم تر و گسترده تر که به دلیل فیلمنامه به شدت ضعیف اش تبدیل به ناکامی بزرگی در کارنامه وی شد. فیلم های ملاقلی پور همواره منشأ بحث و جدل و گاه جنجال بوده اند. پانزدهین اثر ملاقلی پور نیز فراتر از انتظارات بود و باعث بحث و جدال های لفظی و قلمی بسیاری شد. جدای از بازی خیره کننده گلشیفته فراهانی، « میم مثل مادر » نیز به مانند « به نام پدر » (ابراهیم حاتمی کیا) فیلمی معترض به بلایا و آثار سوء به جا مانده از جنگ است. در « میم مثل مادر » اگر با صحنه های جنگی روبرو نبودیم اما ملاقلی پور در سکانس هایی از فیلم تسلط و مهارت خود بر ابراز سینما به خوبی به رخ می کشد، از جمله سکانس غرق شدن پسرک در وان حمام که در نوع خود در سینمای ایران کم نظیر است. از ملاقلی پور خاطره ها بسیار است و همین طور درباره اخلاق و شخصیت خاص او گفتن و نوشتن مجال بسیاری می طلبد. او مرد جنگ انتقاد و عاشق سینما و به ویژه سینمای جنگ بود. او حتی در این سال ها که به سراغ بازماندگان و زخم خوردگان جنگ هم رفته بود باز زیبا و تاثیرگذار می ساخت. جایش چقدر خالی ست. باورمان نمی شود که سینمای ایران دیگر ملاقلی پور ندارد. یادش گرامی و روحش شاد. فیلم شناسی ملاقلی پور: نینوا (۱۳۶۲)، بلمی به سوی ساحل (۱۳۶۴)، پرواز در شب (۱۳۶۵)، افق (۱۳۶۷)، مجنون (۱۳۶۹)، خسوف (۱۳۷۱)، پناهنده (۱۳۷۲)، نجات یافتگان (۱۳۷۴)، سفر به چزابه (1374)، کمکم کن (1376)، هیوا (1377)، نسل سوخته (1378)، قارچ سمی (1380)، مزرعه پدری (1381) و میم مثل مادر (1385).

0 Comments:

Post a Comment

<< Home